بسم الله الرحمن الرحیم
وقتي كه در كوفه اعلام كردند كه همه بايد به جنگ حسين (ع) بروند شخصي به كوفه آمده بود تا قرضش را بگيرد و برگردد.
به او گفتند: چه كار داري، گفت: آمده ام طلبم را بگيرم،
ديدند كه اگر او را بكشند، هيچ دردسري بهوجود نمي آيد. چون كوفه مثل بيشتر شهرهاي آن زمان، قبيله اي بود هر كس را مي كشتند با قبيله او درگير مي شدند و اين شخص نه قبيله اي داشت و نه پشتيباني، لذا او را كشتند و جسدش را به ديوار شهر كوفه آويزان كردند و گفتند؛ هركس به جنگ با حسين (ع) نرود چنين سرنوشتي دارد.
دقت كنيد اينها يك نفر را كشتند ولي همه ترسيدند. يعني اسلحه ها بيش از آن كه بكشد، ترس را به دل كوفيان مي اندازد و در حكمت حسيني اين مسئله خوب روشن شده است كه قدرت و آبروي اسلحه ها تا حدّ ترساندن است، ولي وقتي بريدند معلوم مي شود قدرتي ندارند.
...يزيد نفهميد كه پدرش - معاويه- چگونه اين همه مدت حكومت كرد، معاويه با برق اسلحه ها حكومت كرد، ولي يزيد اسلحه ها را به كار انداخت و كار خود را خراب كرد و يا بگو حسين (ع) شرايط را مساعد ديد و يزيد را از تعادل خارج كرد و لذا او را مجبور كرد تا اسلحه هايش را به كار اندازد.
كربلا و بيرمقي اسلحهها
در نهضت حسيني، ديگر اسلحه هاي دشمن، قدرت حكومت ندارند، چون دشمنِ حسين (ع) نمي تواند آنها را از دور نشان دهد و رعب ايجاد كند، بلكه اين تن اصحاب كربلاست كه خود را به اسلحه ها مي زنند تا روشن شود آن وقت كه انسان خود را به خدا باخته باشد، چقدر اسلحه ها بي رمقند!
آري وقتي انسان از بي معنايي خود نگران شد، ديگر برق اسلحه هاي از دور به نمايش در آمده، نمي توانند او را در ساية بي معناي ترس، پوچ و بي معنا كنند، بلكه فرياد بر مي آورد «فَياسُيُوفُ خُذيني» اي شمشيرها مرا بگيريد.
برگرفته از کتاب کربلا مبارزه با پوچی ها(استاد طاهرزاده)